آغازنامه
همان اوائل که برنامه خودسازی را شروع کرده بودم، در عالم رویا دیدم در یکی از جنگهای صدر اسلام و در سپاه اسلام حضور دارم. فرمانده سپاه، حضرت ابوطالب(پدر امام علی(ع)) است .
عمرو بن عبدود از سپاه دشمن به میدان آمد و مبارز طلبید. ابوطالب به من دستور داد به میدان برو و با او بجنگ.
همین که چشمم به او افتاد دیدم بسیار بلند و بزرگ است و وقتی به او نزدیک شدم دیدم قد و بالای من تنها تا قوزک پای اوست!
در ذهنم این سوال بود که چرا ابوطالب مرا به این معرکه فرستاده است؟
او که می دانست این نبرد چقدر بزرگ است و من هیچم؟
اما یک مرتبه به یادم افتاد که امام علی (ع) حلال مشکلات است.
فریاد زدم یا حیدر کرار.
همین که آقا را صدا زدم فریادی از پشت سر به گوشم رسید که (سرت را بدزد)!
من سرم را خم کردم و وقتی سرم را بالا آوردم دیدم حضرت مولا بالای سرم ایستاده و عمر بن عبدود از کمر به دو نیم شده است.
وقتی این قضیه را به محضر آقای قاضی (ره)عرضه داشتم ، فرمود: فهمیدی این عمرو بن عبدود که بود؟ گفتم نه!
فرمود: این شیطان و نفس توست ، دیدی چقدر بزرگ بود و قدرتمند؟ و دیدی که از درگیری با او هم گریزی نیست؟
مخصوص و روزی توست.
اگر می خواهی بر او غلبه کنی راه نجات همان توسل است
منبع : به نقل از دکتر مرتضی آفا تهرانی
ببخشید از تاخیر سری پیش توی وب قبلی نظر گذاشته بودم
چه جالب
ولی فک کنم من از اونایی هستم که شیطان دو نیمم کنه.
اگه دوست داشتید لینک بشید وارو لایق لینک دونستید بفرمایید
شاید این هدیه بهانه ای شود برای حضور شما
که منکران نور را فراموش کده اید.
به آدرس زیر بروید برای دیدن هدیه منکران نور.
http://images.persianblog.ir/44865_NBLVZnJT.jpg
بعد از دیدن آن متظر شما در خانه ی جدید منکران نور هسنیم http://monkerannoor.blog.ir/