هوالحکیم

هر اتفاقی پیرامون ما ساده نیست...

هوالحکیم

هر اتفاقی پیرامون ما ساده نیست...

۲ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است




متنی از کتاب نه ده:
خ م ی ن ی در خمینی و خامنه ای مشترک است؛ یعنی من هر وقت می نویسم خامنه ای در دل خود خمینی هم دارد. اما خامنه ای یک «الف» یک «ها» از خمینی بیشتر دارد که روی هم می شود «آه»... و ما اجازه نمی دهیم آه حضرت ماه گره بخورد به سینه چاه.


چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه، من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاک کرخه نور. من هنوز هم سوار هوندا 125 پدرم می شوم. پدرم روی همین موتور ، موتور ضد انقلاب را در خیابان های تهران پایین آورد.
200 کلاهک هسته ای اسرائیل ، حریف هوندا 125 پدر من نشده اند. پدر من روی همین موتور به شهادت رسید ولی اجازه نداد که آبادان (عبادان) شود و خرمشهر (المحمره). من به کوری چشم دشمن اعتراف می کنم و افتخار می کنم که حکومت به ما ساندیس داد و من چون روزه بودم نی اش را نگه داشتم تا در روضه علی اصغر در آن بدمم. من نی ام را فرو کردم در چشم خصم و از حرمله انتقام گرفتم. ما همه مان حکومتی هستیم. من مستاجر نیستم ، خانه ام بیت رهبری است ، بیت رهبری خانه ی فقط سید علی نیست کاشانه ی ما هم هست. ناشیانه حرف نزنید، تا وقتی حاکم،علی است راهپیمایی های ما همه حکومتی است و حتی این کتاب هم حکومتی است...
مرجع:کتاب نه ده 

گر او طلبد بی سر و بی دست شویم 
از بهر ولی نوکر دربست شویم
عید نه دی آمده ای حق طلبان
ساندیس بیاورید تا مست شویم

۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۱ ، ۲۳:۰۶
ه معین
بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از شاگردان آقای قاضی (ره) می گوید:

همان اوائل که برنامه خودسازی را شروع کرده بودم، در عالم رویا دیدم در یکی از جنگهای صدر اسلام و در سپاه اسلام حضور دارم. فرمانده سپاه، حضرت ابوطالب(پدر امام علی(ع)) است .

عمرو بن عبدود از سپاه دشمن به میدان آمد و مبارز طلبید. ابوطالب به من دستور داد به میدان برو و با او بجنگ.

همین که چشمم به او افتاد دیدم بسیار بلند و بزرگ است و وقتی به او نزدیک شدم دیدم قد و بالای من تنها تا قوزک پای اوست!

در ذهنم این سوال بود که چرا ابوطالب مرا به این معرکه فرستاده است؟

او که می دانست این نبرد چقدر بزرگ است و من هیچم؟

اما یک مرتبه به یادم افتاد که امام علی (ع) حلال مشکلات است.

فریاد زدم یا حیدر کرار.

همین که آقا را صدا زدم فریادی از پشت سر به گوشم رسید که (سرت را بدزد)!

من سرم را خم کردم و وقتی سرم را بالا آوردم دیدم حضرت مولا بالای سرم ایستاده و عمر بن عبدود از کمر به دو نیم شده است. 

وقتی این قضیه را به محضر آقای قاضی (ره)عرضه داشتم ، فرمود: فهمیدی این عمرو بن عبدود که بود؟ گفتم نه!

فرمود: این شیطان و نفس توست ، دیدی چقدر بزرگ بود و قدرتمند؟ و دیدی که از درگیری با او هم گریزی نیست؟

 مخصوص و روزی توست.

اگر می خواهی بر او غلبه کنی راه نجات همان توسل است


منبع : به نقل از دکتر مرتضی آفا تهرانی

                                                                                                                         

 

سلام 

در اولین نوشته ی خود از بهترین های عالم بشریت مدد می گیرم که ان شاءالله راه را کج نروم.



به امید ظهور آخرین منجی.الهم عجل لولیک الفرج


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۱ ، ۱۲:۳۷
ه معین